متن نوحه حرم خبر ندارد شبم سحر ندارد از حاج حسین فخری
- ۰ نظر
- ۱۰ مهر ۹۴ ، ۲۱:۵۶
متن نوحه حرم خبر ندارد شبم سحر ندارد از حاج حسین فخری
نوحه ایام محرم از مرحوم ناخدا عباس
ای شیعه مگر قتل شه کرببلا شد یا ماه عزا شد
یا ماتم فرزند علی شیر خدا شد در دشت بلا شد
چون آب به روی شه لب تشنه ببستند دلها بشکستند
بسیار عزیزان حسین تشنه نشستند در دشت بلا شد
از دیر جفا اصغر او غرقه به خون شد زینب به فغان شد
این جور ستم جمله ز اولاد زنا شد در دشت بلا شد
یک غنچه ی گل بر سر دست شه مظلوم آن کودک معصوم
مانند مه یک شبه انگشت نما شد در دشت بلا شد
اطفتا شه دین همه ذلرزان و گریزان از جور لعینان
آتش به خیام حرم آل عبا شد در دشت بلا شد
ای شیه از چه عون و عباس و علی اکبر ناشاد هم قاسم داماد
لب تشنه شهیدان همه در راه خدا شد در دشت بلا شد
ای شیعه از زینب و کلثوم و هم سکینه زار گردیده گرفتار
یا بلکه ز جور و ستم شمر دغا شد در دشت بلا شد
بر ناقه عریان ز جفا سید سجاد یا ناله و افغان
یا بسته به گردن غل و زنجیر به پا شد در دشت بلا شد
ای شیعه از چه اهل بیت زار آن شاه شهیدان با ناله و افغان
بر ناقه و محمل حرم شیر خدا شد در دشت بلا شد
ای شیعه از ذاکر فرزند زهرا ناخدا شد از فضل خدا شد
یا بلکه همه عالم از این غم به نوا شد در دشت بلا شد
متن نوحه عجل الله فرجک از ملا باسم کربلایی
عجل الله فرجک... عجل الله...
حیاتی خلصتها بإنتظارک
ظلام و منتظر یطلع نهارک
یغایب یا وقت ترجع لدارک
بجیت أنا و بجی الثار إعلی ثارک
سیفک ینادی إلک... عجل الله...
عجل الله فرجک... عجل الله...
یغایب لو تجی و تنظر دمعنه
و حقک یکسر الخاطر وضعنه
بدینا لجیتک نشعل شمعنه
بجینا إعلیک و الشامت سمعنه
یا حبیبی شأخرک... عجل الله...
عجل الله فرجک... عجل الله...
تجینی یاغبت عن عینی یمتی
دعاء الندبه ابداٌ ما ترکته
یغایب والصبر ویاک أخذته
تری النوم بغیابک ما عرفته
عالفراق شصبرک... عجل الله...
عجل الله فرجک... عجل الله...
عذولی لا زلت أسمع کلامه
یگلی ما یجی و یشهر حسامه
دعیت الله ترد لینه بسلامه
حسبنا شجم علامه و یا علامه
یا علامة أتأملک... عجل الله...
عجل الله فرجک... عجل الله...
تجینی و من تجینه تشوف حالی
جریح و تلجم جروحی اللیالی
و حقک ما غبت دوم إعلی بالی
تعال و خل أسولف لک یغالی
بالحسین أتوسلک... عجل الله...
عجل الله فرجک... عجل الله...
ره به غم برده ای ازدور جهان سیر شدی
امشب ای همسفرم از چه پریشان شده ای
غصه ات چیست که آشفته و نالان شده ای
چیست اندوه تو ای زینت دامان علی
عزت فاطمه، ای راحتی جان علی
غصه ات چیست که دل را نگران می داری
یا چه شد تا که غم خویش نهان می داری
از چه رو خواهرم ای همدل من تنهایی
در غم حال منی یا به غم فردایی
هیچ از واقعه کرببلا غصه مخور
از تن بی سر و جولان بلا غصه مخور
چون شوم کشته، رها از غم دنیا گردم
همره فخر بشر سید بطحا گردم
خونم ار ریخت، شود مایه آزادی دین
دین چو آزاد شود خشک شود ریشه ی کین
مرگ من باعث پایندگی دین خداست
باعث رویش گل غنچه ی پیوند و صفاست
خون من مایه ی تابندگی مهر و مه است
مرگ من باعث پایندگی مهر و مه است
باید از جوشش خون جان ز عدو بستانم
خود به خون غلتم و آشوب فرو بنشانم
گر نگردم به ره دین خداوند شهید
چیره گردد به جهان ظلمت و بیداد یزید
باغ دین گل ندهد تا که نریزد خونم
خونم ار ریخت، دگر زین همه غم بیرونم
در ره دین رسول عربی مرگ سزاست
خون بهای من و یاران من ازلطف خداست
متن نوحه بحر طویل حضرت علی(ع) از ابراهیم ملاح زاده
ایها الناس بگویم به شما از ستم جور جفای پسر
ملجم کافر که زشمشیر به محراب دعا کرده دو جا تارک مولای جهان حضرت حیدر
اثر تیغ
پر از زهر به محراب بیفتاد و بشد غرق بخون آن ولی حضرت داور
چون بخورد
ضربت کین سرور دین حیدر صفدر هم وزیر و وصی ابن عم ختم رسول شافع محشر
جبرئیل در
وسط ارض و سما گشت پریشان و به افغان به جهان کرد خبر از غم قتل شه دین ساقی کوثر
که بشد
خاک عزا بر سر افلاک و همه جن وبشر از غم و اندوه و الم تا صف محشر
حسنین در
غم و اندوه و پریشان زقتل شه مردان پدر جمله یتیمان که به انگشت بیافکند در از
قلعه خیبر
با دو
صدناله و غم رو به سوی مسجد و محراب نهادند و بدیدند که به خون گشته خضاب چهره
گلگون پدر از اثر تیغ پر از زهر
و آن در
آن دم تن مجروح پدر با دل پر خون بگرفتند و شدند جانب خانه به سوی زینب مضطر
چون بدید
زینب محزون غرق خون باب یتیمان برکشید ناله و افغان دید گردیده دو جا فرق علی ساقی
کوثر
جامه صبر
قبا کرد و به بر رخت عزا کرد و به سر خاک سیاه به سر کرد ، بگفتا به فدای سر پر
خون تو ای سید و سرور
شه بی غسل
و کفن یعنی حسین بر سر بالین پدر خاک به سر چاک گریبان بگفتا که ایا سید و سرور
من چسان
صبر کنم در غم مرگ تو ایا ساقی کوثر
متن نوحه محراب مسجد گلگون از ایمان میرشکاری
محراب
مسجد گلگون از خون علی شیر خداست
آه و فغان
و واویلا در ارض و هم در سماست
شیعیان بر
سر بزنید غرقه به خون سجاده و هم سجده گاست
زافلاکیان
در سما شورشی برپا شده
بهر علی
هنگامه ای در ملا اعلا شده
شال عزا
در گردن آدم و حوا شده
جنتیان
اندر سما زین ماتم عظمی شده
راس پدر لاله گون چون زینب محزون بدید
از خون
سرش پیکرش یکسره گلگون بدید
شد به نوا
و از غمش چون ابر بهاری گریست
زد به سر
و آه و فغان از دل پ=ر خون کشید
یا الهی
یا اله صاحب احسان تویی
صاحب
احسانی و بخشیده عصیان تویی
یا الهی
یا اله دست فتوت سوی تو
سوی تو با
التجا حاکم و سبحان تویی
متن نوحه ز نهر علقمه از ایمان میرشکاری
» نوحه : ز نهر علقمه
» مداح : ایمان میرشکاری
» آهنگ : عبدالعلی مهندسی
» شاعر : عادل آبرخت
» تاریخ : محرم ۱۳۹۳
ز نهر علقمه " واویلا واویلا "
شنیدم همهمه " واویلا واویلا "
که سقای حسین " واویلا واویلا "
ضیآ عالمین " واویلا واویلا "
ز بیداد خصان " واویلا واویلا "
فتاده نیمه جان " واویلا واویلا "
شده قطع الیدین " واویلا واویلا "
ز شمشیر و سنین " واویلا واویلا "
همان میر سپاه همان پشت و پناه
همان ماه منوّر همان زاده ی حیدر
بخون گشته معطر " واویلا واویلا "
**********
عموی کودکان " واویلا واویلا "
مه کون و مکان " واویلا واویلا "
صدا می زد اخا " واویلا واویلا "
بیا ادرک بیا " واویلا واویلا "
علمدارت ببین " واویلا واویلا "
سپهدارت ببین " واویلا واویلا "
شدم غرقاب خون " واویلا واویلا "
سخن دارم کنون " واویلا واویلا "
من از جور زبونان من از کینه ی دونان
در این دشت پر از کین در این وادی خونین
شدم لاله ی پرپر " واویلا واویلا "
**********
ندارم روی آن " واویلا واویلا "
ببینم تشنگان " واویلا واویلا "
رقیه بی قرار " واویلا واویلا "
بود در انتظار " واویلا واویلا "
که برگردد عمو " واویلا واویلا "
ببوسد روی او " واویلا واویلا "
ز بانگ العطش " واویلا واویلا "
شدم شرمنده اش " واویلا واویلا "
از این حزن و عزا " واویلا واویلا "
عادل شد در نوا " واویلا واویلا "
متن نوحه کربلا خاک تو گلزار شهیدان میشود از احسان گیوه کی
کربلا خاک تو گلزار شهیدان می شود
مقتل
اجساد صد چاک عزیزان می شود
قدر این
اصحاب پاکت را بدان ای کربلا
نور باران
خاکت از اجساد آنان می شود
این
عزیزان را که بینی در قیام و در قعود
بر فراز
نیزه فردا رأس آنان می شود
محفل گرم
عزیزان مرا امشب ببین
جای این
محفل بپا شام غریبان می شود
کربلا خاک
تو را از خون خود رنگین کنم
مقتلم
دارالشفای دردمندان می شود
در عزای
من سیه پوشد همه کون و مکان
زین غم و
درد و مصیبت عرش لرزان می شود
قطرۀ آبی
نباشد بهر طفلان حزین
ناله و
فریادشان تا عرش یزدان می شود
یادگار
مجتبی قاسم ز جور اشقیا
غرق اندر
خون خود با چهر رخشان می شود
پاره پاره
غرق خون جسم علی اکبرم
واژگون از
صدر زین بر خاک غلطان می شود
دست عباس
رشیدم گردد از پیکر جدا
تیر باران
جسم آن سقای عطشان می شود
کربلا از
حالت عباس چون گویم سخن
پاره آندم
مشک او کز جور عدوان می شود
عصر
عاشورا زند دشمن چو آتش در خیام
از شرارش
عترت طاها هراسان می شود
کودکان
تشنه لب گریان به هر جانب روان
زینبم
دنبالشان هر سو پریشان می شود
آه از آن
ساعت که زینب بگذرد از قتلگاه
خون روان
از دیده اش در این بیابان می شود
کس نباشد
محرم سجاد من جز زینبم
چون سر من
بر سر نیزه نمایان می شود
در اسارت
خواهرم از کوفه تا شام بلا
قافله
سالار طفلان و اسیران می شود
متن نوحه هفتاد و دو پروانه از حاج حسین فخری
هفتاد و دو پروانه ، پروانه ی فرزانه شمع رخ حق دیدن ، رفتند چو مستانه
رفتند همه مه رویان ، لا حول و لا گویان آن منزلتست نی این ، رفتند از این خانه
از ساغر دل داده ، مدهوش و افتاده از پیر خراباتش ، تا کودک دردانه
پیراهن خود بینی ، از تن بدر آوردند تا که نشود حایل ، بین خود و جانانه
رفتند چو کبوترها ، مستانه و بی پروا باآنکه بدانستند ، دامی است و بی دانه
چون نی که فنا باشد ، در عین بقا باشد ا ز کالبد خاکی ، تا کودک شش ماهه
خواهی که شوی کامل ، آن مرحله ها طی کن زین سلسله ها سالک ، خالی نکند شانه
هفتاد و دو پروانه ، پروانه ی فرزانه شمع رخ حق دیدن ، رفتند چو مستانه
رفتند همه مه رویان ، لا حول و لا گویان آن منزل توست نی این ، رفتند از این خانه
متن نوحه قتل شاهنشه کون و مکان است از حاج حسین فخری
قتل شاهنشه کون و مکان است یا عزای شه عالمیان است
کشته شد فرزند زهرا با لب عطشان( آخ واویلا)
ضربت تیر چو بر قلب شه آمد جبرئیل امین در ندا آمد
لوح و کرسی یا قلم زین ماجرا حیران(آخ و واویلا)
شیعه جور فلک بین و بیدادش مصیبتهای حسین و اولادش
تا قیامت ،زین مصائب،اقلها حیران (آخ و واویلا)
اهلبیت اطهارِ پیمبر شد اسیرِ فرقه ی کافر
روی ناقه ، غل به گردن ، عابدین نالان ( آخ واویلا )
زینب محزون و کلثوم مضطر نور چشمان علی و پیمبر
در کجاوه ، بین دشمن ، بی کس و لرزان ( آخ واویلا )
شاه دین وارد کرببلا شد لرزه در هفت آسمان و زمین شد
کشته شد فرزند زهرا با لب عطشان( آخ واویلا)
متن نوحه آمد محرم از ایمان میرشکاری
آمد محرم ماه غم هنگام افغان و الم
شد کشته ی تیغ ستم، بر سینه ی صحرا حسین
سنگر به سنگر رو به رو، منزل به منزل، کوه به کوه
دارم حکایت مو به مو از حر بی همتا حسین
از بند تن یکسر رها، فیض دو عالم خون بها
سر داده هر دم این ندا، با جمله ی اعضا حسین
اینجاست منزلگاه ما، آزادگی شد راه ما
دست خدا همراه ما، دین را کند احیا حسین
هنگامه ای بر پا کنم، عالم پر از غوغا کنم
تا نور حق پیدا کنم، ببریده از دنیا حسین
اکنون شما ای کوفیان، سر بسته قتلم را میان
هشدار میگویم عیان هیهات ذلت را حسین
رسم شهادت خوی من، شد مصطفی الگوی من
گو مرگ آید سوی من، آماده سر تا پا حسین
اینجاست منزلگاه ما، آزادگی شد راه ما
دست خدا همراه ما، دین را کند احیا حسین
من زاده ی پیغمبرم، فرزند پاک حیدرم
صد چاک گر شد پیکرم، چون کوه پا بر جا حسین
گر زنده دین مصطفی، گردد به خیل خون ما
شمشیرها را گو بیا، ایستاده بی پروا حسین
دشمن هزاران در کمین، هم در یسار و هم یمین
با نام رب العلمین زد بر صف اعدا حسین
متن نوحه برخیز عباس علی از ایمان میرشکاری
برخیز عباس علی، برخیز ای پور ولی
تشنه لب اند طفلان برخیز
------------------------------------------------------
برخیز ای روح و روانم، کآتش افتاده به جانم
از آه و ناله ی طفلان، رفت از جان تاب و توانم
تشنه لب اند طفلان برخیز
------------------------------------------------------
برخیز عباس علی، برخیز ای پور ولی
تشنه لب اند طفلان برخیز
------------------------------------------------------
عباس این خیمه ی خسته، هر دل چشمی به تو بسته
برگیر این مَشک و عِلَم را، زینب در غصه نشسته
------------------------------------------------------
برخیز عباس علی، برخیز ای پور ولی
تشنه لب اند طفلان برخیز
------------------------------------------------------
برکش این تیغ بلا را، نابود کن خصم دغا را
از علقم آبی بیاور، سیراب کن خیمه سرا را
------------------------------------------------------
برخیز عباس علی، برخیز ای پور ولی
تشنه لب اند طفلان برخیز
------------------------------------------------------
خورده بین بنگر و برگو، هر دم با دیده ی تر گو
فریاد کن ماه علی را، با غم از خون جگر گو
------------------------------------------------------
برخیز عباس علی، برخیز ای پور ولی
تشنه لب اند طفلان برخیز
------------------------------------------------------
متن نوحه گرفته دل مولا از حاج حسین فخری
گرفته دل مولا ، شده یکه و تنها
نهاده رخ خود را ، روی تربت زهرا
تویی تاب و توانم، بیا فاطمه جانم
ز داغ تو خمیدم، ببین قد کمانم
گرفته دل مولا ، شده یکه و تنها
نهاده رخ خود را ، روی تربت زهرا
تو ای عصای دستم، من از پا بنشستم
پس از تو در خانه به روی همه بستم
گرفته دل مولا ، شده یکه و تنها
نهاده رخ خود را ، روی تربت زهرا
ز هجران تو ای پاک، گریبان زده ام چاک
تن همچو گلت را، نهادم به دل خاک
در آن خانه ی خاموش، یتیمان سیه پوش
همه چادر مادر، گرفته اند در آغوش
گرفته دل مولا ، شده یکه و تنها
نهاده رخ خود را ، روی تربت زهرا
متن نوحه کشته شد زاده ی زهرا به شمشیر سنین
کشته شد زاده ی زهرا به شمشیر و سنین
نوگل باغ حسن قاسم داماد حسین
شده تابوت و کفن خلعت دامادی تو
واویل...صد واویلا
شیون و ناله های زنها عوض شادی تو
چشم خونبار...ملول است داماد حسین
کشته شد زاده ی زهرا به شمشیر و سنین
نوگل باغ حسن قاسم داماد حسین
هر چه کردم به جهان رفت همه بر باد فنا
واویل...صد واویلا
رنج گهواره و بی خوابی و شیر سحری
چشم خونبار...ملول است داماد حسین
کشته شد زاده ی زهرا به شمشیر و سنین
نوگل باغ حسن قاسم داماد حسین
حیف از این کاکل مشکین که به خون گشته خضاب
واویل...صدواویلا
حیف از این ماه جبینت که فتاده به خضاب
چشم خونبار...ملول است داماد حسین
کشته شد زاده ی زهرا به شمشیر و سنین
نوگل باغ حسن قاسم داماد حسین
متن نوحه رود یکسر ناله ی مرغ هواست از ایمان میرشکاری
رود، یک سر ناله مرغ هواست روز، تاریکست و عالم
نینواست
پاسبان چادر احساس نیست در کنار خیمه
ها عباس نیست
رفته تا از شط خون آب آورد جرعه ای
از اشک مهتاب آورد
مثل جسمی در پی جان منتظر خیمه ها
باز است و طفلان منتظر
اشک تنها قطره های آبشان قتل عام
تشنگی ها خوابشان
روح مریم، عطر پاک یاس کو عمه زینب،
پس عمو عباس کو
ای عطش زاران تف ما تشنه ایم ای فرات
بی طرف ما تشنه ایم
دورتر، نزدیک ساحل همهمه ست چشم
طفلان مثل نهر علقمه ست
آسمان از ابر محزون می چکد مثل مشک
پاره ای خون می چکد
وَه چه ظلمی نیزه داران می کنند
عاشقی را نیزه باران می کنند
عشق، عباس است و عالم مشک او چشمه
یعنی آبروی اشک او
عرش بر روی زمین افتاده است حیدر
ثانی ز زین افتاده است
آه، پشت عشق پشت زین شکست زین مصیبت
پشت شاه دین شکست
مثل بغضی در گلو آمد حسین یا اخا عباس
گو آمد حسین
آمدم سویت اخا جان آمدم دستهایت را
به قربان آمدم
قطع شد دست علمدار رشید چون کنم از
دست تو قطع امید
آه دیگر پرده بر یکسو فتاد دست عشق
است این که از بازو فتاد
باز مظلومیت حیدر ببین یک ابوالفضل
است و یک لشکر ببین
اندک اندک تیر باران می شود آسمان گرد
سواران می شود
شاه ناگه کشتی تشویش شد غرق بحر
گفتگو با خویش شد
یاد طفلان یاد زینب یک طرف یاد شاه
تشنه مشرب یک طرف
کاش می شد اشک خود را آب کرد کودکان
گریه را سیراب کرد
کاش می شد دیده من جامشان اشک خود می
ریختم در کامشان
ای فلک مرغان کوثر تشنه اند پردگی های
پیمبر تشنه اند
نعش اکبر چاک چاک افتاده است زینب
کبری به خاک افتاده است
شیون زینب پر از داغ دل است قلب عالم
مثل مرغ بسمِل است
می رود نالان و بر سر می زند مثل مرغ
عشق پرپر می زند
سر جدا پیکر جدا افتاده است بر زمین
نعش خدا افتاده است
عشق شیون می کند روی تنت یوسف زهرا
چه شد پیراهنت
متن نوحه حسین ای نور تابنده از آقای رضا حسن زاده
حسین ای نور تابنده...حسین ای بر خدا بنده
حسین ای تا ابد زنده...مراد و ماه تابانم
حسین جانم(4)
حسین ای اُسوه ی ایمان...حسین ای آیت یزدان
حسین ای حافظ قرآن...تورا مشتاق و خواهانم
حسین جانم(4)
تو کشتی نجات هستی...تو عطشان فرات هستی
تو خود آب حیات هستی...تویی مولای عطشانم
حسین جانم(4)
تویی مظلوم و من گریان...سراپا آتش سوزان
بگریم بر تو و طفلان...روان اشکِ چو بارانم
حسین جانم(4)
به فردا در صف محشر...که باشم مانده و مضطر
من و تنها گل حیدر...به سوی توست چشمانم
حسین جانم(4)
باتشکر از آقای احسان گیوه کی جهت گوشزد یک اشتباه...
متن نوحه گفتا عباس جوان از ایمان میرشکاری(قبل از ویرایش)
گفتا عباس جوان،کای شاه تشنه لبان
سکینه آمده نزدم با دوصد آه و فغان
ده اذن میدانم
فرزند شاه عرب،دارم از خود عجب
سقای تشنه لبانم،جانم آمد به لب
ده اذن میدانم
سکینه هز زمان،گوید عمو جوان
همچو من تشنه لبی کو،عمو در این جهان
ده اذن میدانم
شاها در خیمه ها،بانگ فریاد و آه
از صغیران حجازی،میرود تآسمان
ده اذن میدانم
پیام آقای گیوه کی:
جواب نوحه اذن میدانم هست نه ده اذن میدانم.. ده دیگه نداره..من 8 ساله از این نوحه استفاده میکنم..
وحال...ویرایش نوحه:
گفتا عباس جوان،کای شاه تشنه لبان
سکینه آمده نزدم با دوصد آه و فغان
اذن میدانم
فرزند شاه عرب،دارم از خود عجب
سقای تشنه لبانم،جانم آمد به لب
اذن میدانم
سکینه هز زمان،گوید عمو جوان
همچو من تشنه لبی کو،عمو در این جهان
اذن میدانم
شاها در خیمه ها،بانگ فریاد و آه
از صغیران حجازی،میرود تآسمان
اذن میدانم
بیاد «بخشو» و برای «بخشو»
صدای گرم «بخشـو» بس حزین بود تجلـــی نـوایــش اربعیــــن بـــــود
درایــام محـرم نوحـــــــه می خوانــد پریشان از بـرای شـاه دیـن بــــود
میـان نوحــه خواندن یا علی (ع) گفت مدد کـارش امیــرالمؤمنیــن بــــود
چو روز اربعیـن بحــر طویـل خوانـد بواحد سینه زن نقـش زمین بـــــود
بـه دورش حلقـــــــۀ ماتــــم گرفتـنـــد میان سینه زن همچون نگیـن بــود
چه حـزن انگیــز بـود گلبــان صوتـش میــان دیگـران او بهتـریـن بـــــود
بگفتا یا حسیـن(ع) تا جان به تن داشت چـرا کـه ذاکـر سـالاردیـن بـــــود
ملکـوتـی صدایـــی داشـت «بخشــو» هماره صوت او با غم قرین بـــود
بســـــــان صـوت او مــــــادرنـزایـــد که فخر و مایه این سرزمین بـود
بـه وقـت مرثیـــــه از بهــراکبــــر(ع) صدای زنگ صوت او حزین بود
مصیبت چون بخواند ازبهراصغر(ع) عزادار اشک ماتـم برجبیـن بــود
ز داغ قاســم(ع) دامـــــاد می گـفـــت مصیبـت خوانـدن او آتشیـن بــود
بخوانـد از بهـر عبـــاس(ع) علمــــدار همـــانکـــه زاده ام ابنیـــن بــــود
به کـرد نوحـه گـری زینبـی(س) کـــه پرستــاری زیـن العابـدیــن بـــود
بـه روز بیسـت و هشتــم مــاه صفــر نواخوان بهرختـم المـرسلین بــود
نــــوای او بسـوزانـد هـر دلـــــی را دمـی کـه با نوای نی عجین بــود
چوبرمی خاست ازدل صوت پاکـش ز خـاک تیـره تـا عرشبرین بـــود
فـروتــن بـود جهانبخــش عزیـــــزم بــه پیـش چشم مردم نازنیـن بـــود
بـــوقــت بازگـشـت او ز مشهــــــد چـو زائــر امـام هشتمیــن(ع) بـود
بهــــار عمـراو زودی خـزان شـــد چو صیاد اجل جانـش کمیـن بـــود
بـرفـت ازدار فـانــی بـا دلـــــی زار دریغـا کــه وداعـش آخریـن بـــود
بگشت خامـوش آن شـع فـروزان اگرچـه مصلحت حق درایـن بـــود
خـدا رحمت کند «بخشو» و مامش که مادردائم از بهرش غمین بـود
خــدا صبـــری دهـد بـه بستگـانـش که تا بود رسم دنیـا اینچنیـن بــود
سـرودی شهــردرتوصیف صوتـش خـدا داند اگر که غیـر از این بـود
بندر بوشهر
«محمودیوسفی»
23/11/85 هجری شمسی
مطابق با 23 محرم 1428 هجری قمری
متن نوحه وفات پیامبر(ص) از حاج مصطفی گراشی
باز
هنگام غم و ناله و افغان آمد
باز ارکان فلک زار و پریشان آمد
عرش و فرش و قلم و کرسی و جنات برین
زین عزا جمله سیه پوش و پریشان آمد
از غم رحلت آن پادشه کون و مکان
جبرئیل ناله کنان زار و نواخوان آمد
آدم و نوح و سلیمان و شعیب و یعقوب
سر زنان از غم سرخیل رسولان آمد
خضر و الیاس و خلیل عیسی و موسی جلیل
سر کنان خاک عزا چاک گریبان آمد
مرتضی شال به گردن به عزا با دل ریش
سر زنان ناله کنان همچو یتیمان آمد
فاطمه موی پریشان شده از مرگ پدر
گشت چون خاک زمین پیکر بی جان آمد
حسن از مرگ پیمبر شده لرزان چون بید
سر زنان ناله کنان زار و جگر خون آمد
زین الم چاک گریبان شه بی عسل و کفن
بر سر جد کبارش به صد افغان آمد
شهر بطحا شده بیت الحزن از بهر رسول
خاک غم بر سر مرد و زن دوران آمد
بارالها تو عزاداری ما از کرمت
کن قبول چون به عزای شه خوبان آمد
بارالها برسان قائم دین پور حسن
که بسا فتنه و آشوب فراوان آمد
متن نوحه آهنگ عزا از ایمان میرشکاری
باز آهنگ عزا از همه جا میشنوم
بانگ لبیک ز خون شهدا میشنوم
میرسد نغمه ی جان بخش حسینم بر گوش
این صدا از طرف کرببلا میشنوم
خیمه ی پیروِ الله و به پا میبینم
بردرِ خیمه کنون شمس و ظها میبینم،عزاداران
وقت جانبازی سردار شهیدان آمد
جمله در تاب و تپش،قلب مریدان آمد
زد چو بر قلب سپاه عمر سعد لعین
لرزه بر پسکر بی جانِ پلیدان آمد
کن تأمل که در این برهه چه ها میبینم؟
جمله آمال عدو را به فنا میبینم،عزاداران
خیل رو بر صفتان روی به میدان کردم
در تنش نیزه چنان خار مغیلان کردم
اصغرش را هدف نیزه و پیکان کردم
بر سرِ نی سر سالار شهیدان کردم
رأس پر خون حسین را به کجا میبینم؟
این چه ظلمی ست که بر آل عبا میبینم،عزاداران؟
حسین جان حسین جان
در حضور پسر هنده جگرخوار لعین
سر سالار شهیدان به تماشا بردم
تا بسوزد جگر خواهر غمدیده ی او
مظهر زهد و شرف،زینب کبری بردم
زینت مجلس خون،تشت طلا میبینم
خیزران را به کف خصم دغا میبینم،عزاداران
حسین جان حسین جان
تا به دلهای سیه نور فشاند زینب
تا که از بند اسارت برهاند زینب
قد علم کرد و خطابی به یزیدابن پلید
تا که پیغام شهادت،برساند زینب
در سخن بنت علی،شیر خدا میبینم
بزم طاغوت به یک لحظه عزا میبینم،عزاداران
حسین جان حسین جان
دانلود این نوحه با صدای ایمان میرشکاری
متن نوحه واحد از حاج حسین فخری
جز دلم کس نکند دلبری از دلبر من
دلبر عشق بازی کند بر سر نی با سر من
یا رب این دشت بلا،یا که طرب خانه ی ما
کس ندانست که عروسی بُوَد این یا که عزا؟
هرچه دارم به تماشاگه زلفت ریزم
جای زر درقدمت،من سروجان میریزم
جز دلم کس نکند دلبری از دلبر من
دلبر عشق بازی کند بر سر نی با سر من
کرده پرخونِ جگر،دست ازل جام مرا
زده نقاش ازل،عزم مرا رنگ بلا
بعد من خواهرمن،قافله سالار منی
در پس پردۀ قید،شاهد اسرار منی
شاهد غارت و غارتگر گلزار منی
زیر شمشیر و سنان،طالب دیدار منی
سوز و آه و غم ما،ساده و یک بازی نیست
هر که دارد غم جان،لایق جانبازی نیست
تا ملامت نکشی،عشق نزند حلقه به در
نشود سنگ تو لعل،تا نخوری خون جگر
کی کنم شکوه از این چرخ پر از نقش و نگار؟
کی کشم منت از این طارَم فیروزه سوار؟
صحبت از بریدن سر ز قفاست با شمشیر
صحبت از خوردن آب است ز گلو از لب تیر
متن نوحه آه واویلا از حسین کشتکار بوشهری
شیعیان از نو شد ماه محرم با ناله و غم
زنید و بر سر،اندر این ماتم...
آه واویلا...آمد محرم
زینب محزون،با چشم گریون گفت ای برادر
میبرندم شام،این قوم کافر،آه واویلا...آمد محرم
شیعیان از نو شد ماه محرم با ناله و غم
زنید و بر سر،اندر این ماتم...
آه واویلا...آمد محرم
لیلای مضطر،گفتا به اکبر با دیده ی تر
کن ترک میدان،زین سفر بگذر،آه واویلا...آمد محرم
شیعیان از نو شد ماه محرم با ناله و غم
زنید و بر سر،اندر این ماتم...
آه واویلا...آمد محرم
یک دم روان شو،قدت ببینم ای جان مادر
تا نوجوانی،داغت نبینم،آه واویلا...آمد محرم
شیعیان از نو شد ماه محرم با ناله و غم
زنید و بر سر،اندر این ماتم...
آه واویلا...آمد محرم
مادر روانم،من سوی میدان قدم نظر کن
از نوجوانت قطع نظر کن،آه واویلا...آمد محرم
شیعیان از نو شد ماه محرم با ناله و غم
زنید و بر سر،اندر این ماتم...
آه واویلا...آمد محرم
رخت دامادی،بهرت بریدم ای جان مادر
آخر نکردی،آن رختت بر تن،آه واویلا...آمد محرم
شیعیان از نو شد ماه محرم با ناله و غم
زنید و بر سر،اندر این ماتم...
آه واویلا...آمد محرم
رخت دامادی،لایق من نیست ای جان مادر
چون بر تن من،غیر از کفن نیست،آه واویلا...آمد محرم
شیعیان از نو شد ماه محرم با ناله و غم
زنید و بر سر،اندر این ماتم...
آه واویلا...آمد محرم
حسین شهید...یامظلوم حسین غریب...یامظلوم
متن نوحه شیعه باز است و غم(دو ضرب خوزستانی)
شیعه باز است و غم با آه و الم
به سروسینه بر زن که ز نو شد محرم
چو شهنشاه دین،روبروی قوم کین
فرمود ایهاالناس،به صدای حزین
شیعه باز است و غم با آه و الم
به سروسینه بر زن که ز نو شد محرم
زهراست مادرم،پسر حیدرم
نامم بود حسین و سبط پیمبرم
شیعه باز است و غم با آه و الم
به سروسینه بر زن که ز نو شد محرم
کشتید یاوران،قاسم نوجوان
در خیمه علیل است،عابد ناتوان
شیعه باز است و غم با آه و الم
به سروسینه بر زن که ز نو شد محرم
کشتید اکبرم،هم با اصغرم
عباس جوان و عون و جعفرم
شیعه باز است و غم با آه و الم
به سروسینه بر زن که ز نو شد محرم
بَن سعد لعین،اطفالم ببین
در خیمه نشسته،زینب دل حزین
شیعه باز است و غم با آه و الم
به سروسینه بر زن که ز نو شد محرم
شیعه کردند شهید،آن قوم پلید
نوگل باغ زهرا،از حکم یزید
شیعه باز است و غم با آه و الم
به سروسینه بر زن که ز نو شد محرم
شیعه دیدی چه سان،کردند کوفیان
رأس عزیز زهرا،بر نوک سنان
شیعه باز است و غم با آه و الم
به سروسینه بر زن که ز نو شد محرم
متن نوحه سرگشته از حسین کشتکار بوشهری
(در مدح امام زمان-عج-)
منم سرگشته ی حیرانت ای دوست
کنم یکباره جان قربانت ای دوست
خلیلا ساز شوق وصل کویت
دهم سر بر سر پیمانت ای دوست
دلی دارم در آتش خانه کرده
میان شعله ها کاشانه کرده
دلی دارم که از شوق وصالت
وجودم را ز غم ویرانه کرده
من آن آواره ی بشکسته بالم
ز هجرانت بتا رو بر زوالم
منم آن مرغ سرگردان تنها
پریشان گشته شد یکباره حالم
سحر سر بر سر سجاده کردم
دعایی بهر آن دلداده کردم
ز حسرت ساغر چشمانم ای دوست
لبانت یکسره از باده کردم
دلا تا کی اسیر یاد یاری؟
ز هجر یار تا کی داغ داری؟
بگو تا کی ز شوق روی لیلی
تو مجنون پریشان روزگاری؟
پریشانم،پریشان روزگارم
من آن سرگشته ی هجر نگارم
کنون عمری ست با امید وصلش
درون سینه آسایش ندارم
ز هجرت روز و شب فریاد دارم
ز بیدادت دلی ناشاد دارم
درون کوهسار سینه ی خود
هزاران کشته چون فرهاد دارم
چرا ای نازنینم،بی وفایی؟
دمادم با دل من در جفایی؟
چرا آشفته کردی روزگارم؟
عزیزم دارد این دل هم خدایی
متن نوحه من نخل هل عطایم از حاج حسین فخری
من نخل هل عطایم...فرزند مجتبایم...
ای باوفا عموجان...خون خدا عمو جان...
چون سایه ی پدر را،اکنون به سر ندارم
عمو منم یتیم و باشی تو غمگسارم
اکنون به جای بابا،جان در رهت سپارم
من نخل هل عطایم...فرزند مجتبایم...
ای باوفا عموجان...خون خدا عمو جان...
اذنم بده عمو جان،تا رو کنم به میدان
پوشم سلاح بر تن،از بهر حفظ قرآن
بر دشمنان بتازم،چون زیغم خروشان
بابم حسن نوشته،خط شهادتم را
بسته به بازوی من،حرز شهادتم را
رنگین نموده با خون،لوح ولادتم را
باید که دین او را سازم ادا عمو جان
ای باوفا عموجان...ای باوفا عموجان
من نخل هل عطایم...فرزند مجتبایم...
ای باوفا عموجان...خون خدا عمو جان...
چون بهر یاری دین،فرمان رسیده ما را
تا جاودانه سازیم،گلزار کربلا را
با جان و دل خریدار،رفتیم این بلا را
من نخل هل عطایم...فرزند مجتبایم...
ای باوفا عموجان...خون خدا عمو جان...
متن نوحه بوشهری شهادت امام رضا(ع)
ایها الناس شما را به حق خون رضا
لحظه ای گوش نمایید در این بزم عزا
تا بگویم به شما از اثر زهر جفا
با ابا صلت چه می گفت غریب الغربا
ای ابا صلت بیا ساعتی اندر بر من
از ره مهر و وفا باش دمی یاور برمن
فرش برچین بیا جمع کن این بستر من
تا غریبانه دهم جان چو شه کرببلا
زهر مامون لعین پاره نموده جگرم
کاش می بود طبیبی دم مردن به برم
یا که می بود تقی نور دو چشمان ترم
تا سوی قبله کشد پای من از راه وفا
ای اباصلت در خانه ببند و بنشین
گریه کن بر من بی کس تو با قلب حزین
گو که مسموم نمودن رضا خسرو دین
رفت در شهر غریبی در این دار فنا
گریه می کرد ابا صلت چو بهر آن شاه
دید یک سرو قدی او ز رضا همچون ماه
بود آثار بزرگی زجبینش پیدا
اشک می ریخت ز رخسار به صد ناله و آه
گفت ای شه تو که باشی ز کجا آمده ای
من که در بسته بدم پس ز چه ره آمده ای
به گمانم که به دیدار رضا آمده ای
آمدم من ز مدینه به سوی توس بلا
ای ابا صلت بگو تو پدر من به کجاست
آن که دور از و طن و تاج سر من به کجاست
کز غمش خون رود از چشم ترمن به کجاست
چونکه از دیدن او کام مرا هست روا
چه خوش است گر پسر آید به بالین پدر
در دم مرگ پدر را چو بگیرد در بر
از غم مرگ پدر اشک بریزد ز بصر
ناله ای چون بکشید یهر پدر جست زجا
لیک این واقعه بر عکس فتاده ز جفا
از برای علی اکبر و شه کرببلا
لب نهاد بر لب پر خون جوانش آن شاه
گفت از داغ تو شد صبح حسین شام سیاه
شریفیان تو بگو نوحه به صد شور و نوا
گو الها به حق صاحب این بزم عزا
کن نصیب همه دیدار شه قبه طلا
تا شود دین محمد به جهان جلوه نما
متن نوحه شهادت امام حسن مجتبی(ع)
شیعه زن بر،سینه و سر
خون ببار از،
دیده ی تر
کز اثر زهر ستم
شد خون جگر
قره العین زهرای
اطهر
شد چو مسموم آن شاه دین
با دو صد غم گفت این چنین
خواهر ماتم زده ی
زار و حزین
گو حسین جان بیا
حالم ببین
تشنه لب شاه شهیدان
با دو صد ناله و
افغان
سوی برادر شده آن
دم شتابان
گفت چه رو داده
ای شاه خوبان
در جوابش ، شاه مظلوم
گفتا آن مسموم
محزون
ای که شد از ماء
معین منع و محروم
شو پرستار اطفال معصوم
من چو رفتم زین دار فانی
بعد مرگم ، یک
زمانی
دست به شمشیر مزن
، تاتوانی
پهلوی مادرم ، ده
مکانی