متن نوحه حرم خبر ندارد شبم سحر ندارد از حاج حسین فخری
جمعه, ۱۰ مهر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۶ ب.ظ
متن نوحه حرم خبر ندارد شبم سحر ندارد از حاج حسین فخری
حرم خبر ندارد شبم سحر ندارد
چه سان روم به خیمه خدا بدون عباس
**********
نهال زندگانی دگر ثمر ندارد
چه سان روم به خیمه خدا بدون عباس
**********
چو بر سرش رسیدم فتاده بر زمین بود
سرش زتیغ دشمن شکفته تا جبین بود
میان خاک و خون سرنگون لوای دین بود
چه سان روم به خیمه خدا بدون عباس
**********
بر او نظر چو کردم رمق در او ندیدم
لبش چو تشنه دیدم فغان ز دل کشیدم
دو چشم بسته خونش نموده نا امیدم
چه سان روم به خیمه خدا بدون عباس
**********
به چشم تر نمودم به مشک او نظاره
که بود به روی خاک و ز تیر کینه پاره
هدف عدو گرفتش پیاده و سواره
چه سان روم به خیمه خدا بدون عباس
**********
به وقت جان سپردن سفارش حرم کرد
به دیده پر از اشک دعای خواهرم کرد
روانه اشک دیده به حال اصغرم کرد
چه سان روم به خیمه خدا بدون عباس
**********
به کام تشنه کشته شبیه مرتضا شد
ز بهر حفظ مشکی دو دست او جدا شد
علی شمایل من به راه من فدا شد
چه سان روم به خیمه خدا بدون عباس
**********
به قامتی شکسته از او جدا شدم من
به چشم تر روان سوی خیمه ها شدم من
ز بعد او اسیر غم ای خدا شدم من
چه سان روم به خیمه خدا بدون عباس
**********
به خیمه تا رسیدم همه برون دویدند
چو نزد من نشان از عموی خود ندیدند
فغان ز فرقت او ز سوز دل کشیدند
چه سان روم به خیمه خدا بدون عباس