شهر من...بروجرد
شهر من...بروجرد
دمی همراه ما شو با بروجرد
سفر کن از ولایت تا بروجرد
در اینجا شهری از آیینه بینی
صفای عشق را در سینه بینی
طنین انداز ، نامش در جهان است
که اینجا مامن فرزانگان است
ز سرسبزی تنی انبوه دارد
دلی چون برفِ اسپیکوه دارد
شنو از شاعری اهل همینجا
بهارِ خرّم این شهرِ زیبا
ز”مرشد” شاعر دوران پیشین
که یادش مانده در اوراق زرین :
“خوشا فصل بهاران بروجرد
خوشا احوال یارانِ بروجرد
کشد نورِ تجلی پرده بر رخ
ز شرمِ گلعذارانِ بروجرد…”
بهشتِ شادی و دریای نور است
بروجرد از صفا”دار السّرور” است
بروجردی صفای آب دارد
دلی قرمزتر از عنّاب دارد !
طنین اندازِ عالَم داستانش
جهان مسرور گشت از عالِمانش …
بروجرد و خیابانهای خوبش
خیابانگردیِ وقت غروبش !
“بهار” و “جعفری” و “طالقانی”
پل “لف آر” و “یخچال” است و “قانی”
خیابان “مدرس” “کوی” “قدغون”
محله ی “گوشه “و میدان “رازون”…!
صفا و صوفیان،کوی وزیری
بهارستان و خرم، باغمیری
اگر باشی تو اهل دین وآیین
شوی آخر مقیم “ناسکّدین”
سه راه جعفری غرقِ تماشاست
میان راستابازار غوغاست
بیا تا سوزنی و باغ ملی
برای ثبت اسناد سجلّی!
اگر داری هوای سیر و گلگشت
مشو غافل ز “ونّایی “و”گلدشت”
میانِ ظلمتِ شبهای بی حد
“چغا” چونان نگینی می درخشد !
خداناکرده گر دردی دهد دست
شفای تو درآش “وَرکواز” است!
اگر هست اشتهای تو حسابی
برو سوی حبیب اله کبابی!
حلیمش مایه دار وبی نظیر است
دلم دربند “ترخینه” اسیراست…
چرا ازبین مردم رخت بسته
صفای مردمانِ “چال پسته”؟!
چرا ازبین مردم رخت بسته
صفای مردمانِ “چال پسته”؟!