دل نوشته ی حاج علی سیف معموریان (قسمت دوم)
دل نوشته ی حاج علی سیف معموریان
(قسمت دوم)
مادرسلام پسرت کجاست مادرشنیده ام هنوزبرایش گریه میکنی مادرچقدرهرروز لباسهای کودکی وجوانیش رابومیکنی ودراغوش میکشی مادرچقدرپاییزبهار زمستان باخیالش زندگی میکنی سلام میکنی گریه میکنی مادرچقدرگوشه نشین شده ای چقدر نظاره گرروزهای بدون فرزندت شده مادرصدای بچه گیهاو خاطراتش رامرورمیکنی ودل نمیکنی مادرآن غذاهایی که دربچه گی دهانش گذاشتی وازخندینش ازشوق گریه میکردی مادرارام ترواهسته ترشده ای مادرچقدربرسرمزارش گل میبری وبه عکسش خیره میشوی مادرراستی ازپسرت خبری داری ارخوابهایی که میبینی وصبح راشب میکنی به امیددیدارش مادرتوچقدرخوبی مادرتوچقدرمعنای اسمان وفرشته داری مادرراستی عیدت مبارک تنهاییهایت را پسرت نظاره گروعاشقانه دنبال میکندمادرمیدانم که بایدهدیه ای بیاورم مادرمیدانم که روزمادراست ..اه مادرمیدانم برایت کاری نکرده ام مادرپسرت تورادوستدارت ووجودش پیش خداست مادرچشمش اشکبارتوست مادرسلامهایی که درخوابهایت میکنم دستی که ازتودررویاهایت میبوسم رابه زهرای مظلوم س ازمن قبول کن مادرروزت مبارک هدیه ام اززندگی باتوبودن دامان پاکت بودکه نامم مفقوداثرنامم شهیدلقب گرفت مادرنیستم گریه ام راببینی نیستم که دستم رابگیری مادرمادرمادرنیستم سربه دامانت بگذارم مادرقبول کن کمه مراازاین فرزندت مادرروزت مبارک ....دل نوشته علی معموریان