متن نوحه شرح هجران از ایمان میرشکاری
متن نوحه شرح هجران از ایمان میرشکاری
بشنو از من شرح هجران ای پدر
دخترت بنگر پریشان ای پدر
از کجا گویم من از شرح غمم؟
واز کدامین درد پنهان ای پدر؟
با برادر آمدم در کربلا
همره خیل عزیزان ای پدر
در کنارم بود عباس رشید
بر حرم بود او نگهبان ای پدر
رفت از بهر عزیزان سوی آب
تا کند سیراب طفلان ای پدر
بود نهر علقمه محصور خصم
رفت و زد بر قوم سفیان ای پدر
دست هایش از بدن کردند جدا
مشک بگرفت او به دندان ای پدر
بر سرش آمد عمودی آهنین
شد نگون بر خاک میدان ای پدر
صبر من از کف برون میشد که چون
میشنیدم آه طفلان ای پدر
کودکان با بانگ عمو العطش
بر حسین بگرفته دامان ای پدر
آب هم در چشم من خشکیده بود
تا دهم آبی به آنان ای پدر
دیده گریان از عطش طفلان تو
لیک دشمن بود شادان ای پدر
جسم اکبر،آن شبیه مصطفی
پاره پاره شد به میدان ای پدر
بر سر نعش علی اکبرش
شد حسین با چشم گریان ای پدر
قاسمت آن نوگل باغ حسن
اذن میدان خواست گریان ای پدر
رفت،حمله بر صف اعدا نمود
کرد جنگی او نمایان ای پدر
بود اصغر از عطش بی تاب آب
باب او زین نکته حیران ای پدر
خنده ای آن طفل بر بابا نمود
داد بر دست حسین جان ای پدر
در اسارت میبرند اهل حرم
کوفه و هم شام ویران ای پدر
آنچه میدیدم به دشت کربلا
کس ندیده هیچ دوران ای پدر