محمد خان دشتی(شعرای بوشهر)
سلام
محمد خان دشتی از شعرای بنام .منطقه
خورموج - دشتی و از توابع بوشهر میباشد
دوبیتی های محمدخان زبان زد عام و خواص است.اما در سوگ اهل بیت (ع) اینگونه
میگوید.
مرثیه سرایی با مفهوم و دید تازه اش درسوگ شهدای کربلا از دوره پادشاهان صفوی و
بر اثر تشویق آنان جای خود را در آثار شعرای این زمان باز می کند و کم کم با رنگ و
روی تازه ای اوج گرفته و مورد توجه خاص و عام قرار می گیرد.
مردم دوست داشتند رویدادهای کربلا را از زبان موثرو
جاوید شعر بشنوند.تا جایی که شعرایی نظیر محتشم کاشانی...و..وصال شیرازی...و..گروهی دیگر کار اصلی خود را به مرثیه سرایی اختصاص
می دهند
ودر این زمینه چنان پیش میروند که مرثیه سرایی مقامی
بسیار بزرگ و والا در ادبیات ایران پیدا میکند.
بگذریم که مرثیه سرایی در ادبیات سابقه بسیارطولانی و
عمیق و ریشه داری داردکه بهترین و زیباترین نمونه اش را در شاهنامه استاد
طوس می توانیم بیابیم؛
کدام خواننده ای است که رثاع رستم را در مرگ سهراب و یا
سوگ سیاوش بخواند و بی اختیاراشکش جاری نشود و اندو سرا پاش را فرا نگیرد؟
و کدام شاعری است که در مرگ پسر یا یکی از نزدیکان خود
به مرثیه سرایی ننشسته باشد؟
مرثیه هایی که هر کدامش رعشه بر اندام انسان می اندازد
نظیر مرثیه معروف خاقانی در سوگ فرزندش.
اما مرثیه سرایی در سوگ شهدای
کربلا در زمان پادشاهان صفوی رواج یافت و در این هنگام و در زمان حکومت
قاجاریه کمتر شاعری بوده که به این نوع شعر بی توجه بماند و دست کم استعدادش را نیازموده
باشد
و محمد خان دشتی شاعری است همزمان ناصردین شاه قاجار که
در کنار دیگر کارهایش در مرثیه سرایی نیز طبع خود را آزموده است و در سوگ شهدای کربلا این آزادمردان از جان گذشه داد سخن داده و
براستی که حق مطلب را ادا کرده است..تا جایی که خود را همطراز و همسطح محتشم
کاشانی میداند.
دشتی خموش باش که شعر تو بی سوال
با بیت بیت محتشم اندر جواب شد
او هم مانند محتشم و وصال شیرازی و بسیاری از مرثیه
سرایان قالب ترکیب بند را مراثی خود می پذیرد چرا که ترکیب بند قالبی است متنوع و
مرکبی است راهور برای اینگونه مضامین و شاعر با آزادی و اختیار تمام می تواند با
تعغیر دادنقافیه ها و یا ردیفها آنچه را که در اندیشه دارد بازگو کند.
اشاراتی مرائی محمد خان...
آن سر زدست داده به سامان کربلا.
* تن پایمال کرده به
میدان کربلا.
تشنه هلاک گشته و از خون پاک او. * سیراب
گشته خاک بیابان کربلا.
لب تشنه خورده بر دهنش تیر ابدار. * ناخورده
سیر لقمه ای از خوان کربلا.
مهمان کافر است گرامی و کوفیان. * حرمت
نداشتند به مهمان کربلا.
شد چاک تا بپای گریبان صبر خاک. * چون سر
نهاد بر سر دامان کربلا.
با خیل اشک و آه بر ان خاک رزمگاه. * در خون
طپید پیکر سلطان کربلا.
پس دیو سیرتی پی انگشتری برید. * انگشت را
زدست سلیمان کربلا.
ت.ک.دشتی .توزی.مداح.
با تشکر از سایت کربلایی حسن توزی