متن نوحه سبوی عشق از ایمان میرشکاری
متن نوحه سبوی عشق
از ایمان میرشکاری
بار دیگر شور و شیون در نهاد ما فتاد
باز شیون، شورشی در جان مافیها نهاد
بار دیگر از سبوی عشق میجوشد خروش
کای شفقپوشان عاشق،عاشقان دُردنوش
نوبت پیکار دل در عرصهی ایثار شد
فرصت دیدار حق در محضر دادار شد
امشب ای جانپروران گر هست ما را تشنه کام
آن به معنی برده زین شهد عطش صد تشنه کام
در صراط عشق ما را جرعهای جان پرور است
عاشقان عشق را ای عاشقان جان در بر است
ما به قصد عزت و ایمان و دین برخواستیم
خواست جانان جان ز ما، ما جان ز جانان خواستیم
همرهان فردا ز شور غیرت و مردانگی
باید از جان خونفشان پرداخت نقد بندگی
باید از نو دین جدم مصطفی احیا شود
یا به دور از جمله تنها، جملهی سرها شود
جان فدای دوست باید در ره پایندگی
تا بماند شیوهی قرآن از این تابندگی
گرچه یک صحراست ما را دشمن دین در کمین
ای که ما را زین فنا باقیست اصل و شرع دین
چشم حقبینان چو از دل بر حقیقت باز شد
اهل دل را دیدگان معرفت دُرساز شد
بست مولا سالکان خویش را احرام یار
کرد آندم کعبهی مقصودشان را آشکار
شد چو بر دلدادگان خورشید عاشورا عیان
سر زد از هفت آسمان فریاد و شیون سرزنان
بشنوید ای عاشقان طرحی دگر از طرح عشق
بنگرید ای دوستان طرحی دگر از طرح عشق
قاسم است اینک محیا بر نثار جان خویش
خواهد او هم لالهگون سازد ز خون دامان خویش
بی درنگ آمد عمو را دست و پا بوسید و چهر
مهر دین چون جان در آغوشش کشید از روی مهر
مسلب غیرتفشان از فرط غم آورد پیش
نور چشم مجتبی تا پرده برگیرد ز خویش
ریخت در جان خون حق را زآتش جانش شرار
اذن میدان خواست آندم تا بنوشد جام یار
مجتبی را نور دل ره راند تا میدان کفر
تا برافروزد شرار از تیغ حق در جان کفر
شد عیان در قلب میدان، همچو مه در آسمان
زد ز غیرت تیغ و شد در فوج خونخواران نهان
ناگه از سوز عطش تاب زمان بی تاب شد
تیغ کین بر فرق پاکش آمد و سیراب شد
عاقبت در خون فتاد از رخش همت پور عشق
در حجاب خون نهان شد سیرت محصور عشق