دل نوشته های حاج علی سیف معموریان(قسمت هفتم)
دل نوشته های حاج علی سیف معموریان
قسمت هفتم
باران وابرهای جمکرانت سکوت من وتنهاییهایم وفقط من وکنارجمکرانت ...باران روی دستهایم واشکهایم بانگاهه ممتد ویک ریزم به ابرهای بالای ...بالای مسجدجمکرانت ...غریبی حرمت دلتنگی وبارانی شدن و ماندن حرمت جمکرانت ...پاهای باران خورده ی من دستهای به سینه ی من صورته بارانی شده ی من روبروی هوای ابری وروبروی مسجد وصحن جمکرانت ابری ماندن دلم ازکم آوردن زیباییهای مسجد جمکرانت سرم پایین حرفهایم درگلومانده ...نمیجوید ...نمی بینمت ...سرم پایین هوای جمکرانت ابری مثل دله من بغضم درخودم میشکند دوستت دارم نمی یابمت باران ..مسجد مقدس مسجد ون ف سه من ازندیدنت تنهایم تنهاییت غصه دارم کرده غریبت ابریم کرده بارانی ام کرده قطره بارانت مانده روی صورتم ...اشکهایم باقطره های هوای جمکرانت دیوانه ام کرده گم کردم خودم را نشسته ام فقط به آسمان أبریه جمکرانت خیره شده ام چشم ....دوخته ام شاید ازلابه لای ابرها صدایم رابشنوی مهدی جان دل نوشته کربلایی علی معموریان