متن نوحه دوباره لشکر غم سوی عالم بی امان آمد از ایمان میرشکاری
شاعر : محمود موجی
دوباره لشکر غم سوی عالم بی امان آمد
سیه پوشید، آیات قیامت چون عیان آمد
چه می بینم؟ پیمبر رخت رحلت می کند بر تن
زنو خاک عزا یکباره بر فرق جهان آمد
مدینه غصه دارد از دو داغ سینه سوز امشب
هم از داغ پیمبر هم حسن دل در فغان آمد
زطوس امشب بلند آوای هجران رضا گشته
چه طوفان غم انگیزی به صحن بوستان آمد
زکین پرپر شوند هردم زبستان نبی گلها
تو گوئی برگ ریزان گشته و باد خزان آمد
از آن روزی که سوی طوس عازم شد غریبانه
به کام این جهان گو جام زهری در نهان آمد
رضا می گفت اینسان در هجوم فتنه ها هردم
خداوندا مدد بنمای بر لب چونکه جان آمد
از این ظاهر فریبی ها و مکر و حیله مأمون
جهان غم دیده گردیدست و دلها در فغان آمد
عزاداران! رضا را آن لعین دادست زهر کین
بدین علت ز چشم آسمان اشک روان آمد
به خود می پیچد از تأثیر زهر امشب غریبانه
دو چشمش بود بر در تا که از در نوجوان آمد
جواد امشب پدر را در بغل می گیرد و گرید
چه رنجی تا سحرگه بر امام مهربان آمد
زهجران، حضرت معصومه، معصومانه می گرید
به زاری اشکریزان گشت و از غم در بیان آمد
کمر بشکسته از داغ جگر سوز رضای من
برفت از من توان و در عوض بار گران آمد
خدایا با غریبی، غصه هجران چه سازم من؟
تو میدانی که بر معصومه ات غم بی امان آمد
اگر لب واکنند این لحظه ذرات وجود من
همه گویند از غم بر گلویم استخوان آمد
ز یکسو روضه های حضرت معصومه برپا شد
ز سوئی دیگر افغانی ز جمع شیعیان آمد
الهی این عزاداری قبول از ما نمای امشب
مکرر کن قدمهامان چو بر این آستان آمد
رسان روزی که "موجی" بانگ بردارد عزاداران
بپا خیزید کاین دم حضرت صاحب زمان آمد
- ۲ نظر
- ۰۱ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۱۳